دوست داشتن
دوست داشتن زمانی قافیه داشت و وزن وقتی بیتی میشد به نام و یاد کسی...
دوست داشتن زمانی موسیقی یا ترانهای بود که حال و حسی ناب را شاید با رنگ یک آدم خاص به ذهن میآورد...
دوست داشتن زمانی قصههای مادربزرگ بود و یک دل نه، صد دل عاشق شدن شاهزادهای سوار بر اسب سفید...
دوست داشتن اما این روزها حال و هوای دیگری دارد...
دوست داشتن امروز نه شعر و ترانه است و نه قصه...
دوست داشتن امروز واقعی است مثل من، مثل تو...
دوست داشتن یعنی تو مرا میفهمی با تمام علامت سوالهایم...
دوست داشتن یعنی تو مرا میخواهی با تمام خستگیها و تلخیهای گاه و بیگاهم...
دوست داشتن یعنی تو همه چیز و همه کس میشوی برایم تا واژه تنهایی حذف شود از واژگان زندگیام...
دوست داشتن یعنی عطرو طعم یک فنجان چای و شیرینی لبخند تو که خستگیها را فرسنگها از من دور میکند...
دوست داشتن یعنی خود من، خود تو که افسانه نه ...حقیقتی میشویم از عشق ... که شاید در هیچ کتابی نوشته نشود اما عاشقانهای میشود از "ما بودن" مان!
عاشقانهای از جنس لحظههای ناب با هم بودنمان!